نوشته شده توسط : عسل
چند وقتیه که درس و مشق مان زیاد شده ؛ و وقت نمی کنیم بیاییم برای شما گل بگوییم و شما گل بشنویید !
چندی است که به فکر تحقیق و پژوهش افتاده ایم و می خواهیم برویم به خوارزمی ! اما این مخ محترم یاری مان نمی کند !
نمی دانیم چه کنیم ! نمی دانیم با بیکاری هایمان چه کار کنیم ! برویم فیلم ببینیم ؟! برویم کتاب های وطنی بخوانیم ؛ مثلا کتاب های کاملا مشابه م.مودب پور ؟! بیاییم اینترنت هی برای شما فک بزنیم ؟! برویم سراغ بازی های کامپیوتری ؟! برویم ... ؟!
عجب دردی است این بیکاری !!! چه بکنیم با آن ؟  
دیشب رفتیم 2500 تومان دادیم این فیلم طلاو مس را خریدیم ! ابتدا از قیمتش ابروهای مبارک به شدت در هم گره خورده بود ! اما پس از دیدن ما داشتیم زر زر میکردیم ! فیلم جالبی بود ! ایول به این همایون جان ! عجب فیلمی ساخته !
دیشب داشتیم به این موضوع فکر میکردیم که : « واقعا شاه وقتی که فرار میکرد چه حسی داشت ؟»
بنده خدا یه عمر سعی کرده بود و گند زده بود به این مملکت ! بعد هم مریض و خسته شده بود ؛ اومد برای هوا خوری بره نیویورک و بقیه کشورهای بیگانه رو ببینه که مردم ذوق کردن و دیگه راهش ندادن !
واقعا هرچی فکر میکنم آخر به این نتیجه میرسیم که اما خمینی واقعا آدم فوق العاده عجیب و خیلی قویی بوده ! شما خودتون فکر کنین تبعیدتون کنن بعد قراره برگردین به مملکت تون وقتی توی هواپیمایی بگن هواپیما رو میزنن ؛ بعد شما میگین با دلی آرام و قلبی مطمئن ام !
واقعا خوشبختی و آرامش چین ؟
به نظر شما خوشبختی چیه ؟
شاید خوشبختی یه احساس که برعکس خیلی چیزها نسبتی با پول و .. ندارد  خوشبختی یعنی دیدن چیزهای کوچک  خوشبختی اینه که بتونی یه لحظه چشماتو ببندی و به هیچی فکر نکنی  یا مثلا شبا که میخواهی بخوابی به هیچ چیز بدی به ذهنت نیاد ! و این خیلی خیلی عالیه  فوق العاده است ، که شما با آرامش زندگی کنین  مشکلات روزمره توی زندگی همه هست ! مهم میزان تحمل شماست که به خاطر کوچک ترین چیزی نق نزنین  یه بار توجه کنین ! رضایت از زندگی و خوشبختی و نق زدن رابطه ی تنگاتنگی با هم دارن !
     BIG HAPPYچند وقت پیش یه کتاب روان شناسی معروف خوانده بودم به نام
این کتاب واقعا مزخرف بود ! اما کتاب خیلی خیلی معروفی بود ! همین آقای نویسنده خودش مبتلا به افسردگیه ! واقعا آرامش و شاد زیستن چیه که همه دنبالشن ؟!
شاد زیستن اینه که تو از خودت راضی باشی ! من فکر میکنم وقتی خدا از تو راضیه تو هم از خودت راضی میشی !
نمی دونم ! اگه اینجوریه خیلی ها میتونن از اعصاب خردی و ... دور شن و با آرامش زندگی خوبی داشته باشن !
شاید اگه ما به خودمون اجازه ندیم که ذلیل و بدبخت باشیم و هرگز خفت در مقابل مردم رو قبول نکنیم هیچ وقت باری روی قلب مون فشار نمیاره !
شاید همین که به جای حرف زدن عمل کنیم ؛ میتونه ما رو آزاد کنه !
چند وقت پیش مهمونی که بودیم من داشتم به حرف های عمه ها و دختر عمه ها و ... گوش میدادم ! همه حرف های خانم ها درمورد لباس و ظرف و ... بود  همه ی حرف های دخترا درمورد لوازم آرایشی و پیراهن مجلسی و کفش و ... بود ! من اصلا نمی تونم اینا رو درک کنم ! یعنی اگه مارک لاکت؟؟؟باشه خیلی مهمه ؟ من که نمی فهمم  
مثلا درمورد فلان لوازم آرایشی فروش که جنس هاش خیلی خوبه و هر دفعه که میری 50 تا 80 تومن حداقل پولیه که باید بپردازی حرف میزدن ؛ ذوق میزدن و می خندیدن !
بعد با خودم فکر کردم زنا بدبختن یا خودشونو به بدبختی میزنن ؟!  آیا واقعا این جور آدمایی میتونن حرف اول کشورشون باشن ؟!  و بعد فهمیدم اکثر زنا که اینجوریه واقعا باید نادید گرفته بشن  و یه ذره هم به مرد ها حق دادم !
( البته نا گفته نماند که موقع مهمانی و عروسی که میشه ما هم شبیه عروسک ها میشویم ؛  اما خدا وکیلی ما این چیز ها راقبول نداریم ! )
ورنوشت : به نظر شما ما در خوارزمی چه طرحی بدهیم ؟

زر نوشت : ما خیلی خوشحالیم که تا آخر زرایض مان را خواندید ! لطفا نظر هم بدهید !



:: بازدید از این مطلب : 926
|
امتیاز مطلب : 289
|
تعداد امتیازدهندگان : 90
|
مجموع امتیاز : 90
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عسل
علیک سلام !
خوشحالی دوباره اومدی تو وب من ؟
میدونم ! الان تو پوست خودت نمی گنجی !
این هفته خیلی خیلی زیاد بد بود !
در راستای اینکه ما دفعه قبل درمورد مرگ ور زدیم دیروز پدر بزرگ دوست عزیزمان به ملکوت اعلی پیوست  ما الآن اعصاب مان به شدت چیز مرغی میباشد !
این هفته ای خیلی خیلی اعصابمان بیخودی خرد شد  یه روز که به مناسبت اربعین ( اربعین را پساپس تسلیت عرض میکنیم !) تعطیل شدیم هیچ استفاده ای نکردیم !
حالا یه چیزی میگوییم تا حال و هوای خواننده ی محترم عوض شود و به ما و هفت جد و آباد طیب و طاهرمان فحش ندهید !
 
به نظر شما بلند پروازی چیه ؟
بلند پروازی خوبه یا نه ؟
چه کسایی بلند پروازن ؟
نتایج بلند پروازی چیه ؟
شما بلند پروازین ؟
 
بلند پروازی اینه که خیلی فراتر از سطحت فک کنی ؛ که یه موقع هایی خیلی خوبه و یه موقع هایی برات خیلی خیلی بد تموم میشه !
بلند پروازی اینه که بیشتر از حقت بخوایی و این باعث میشه که نسبت به حق دیگران بی تفاوت بشی !
بلند پروازی اینه که بخوایی بیشتر از توانت زحمت بکشی و این تنها تو رو نابود میکنه ! تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد
بلند پروازی اینه که به حق و سهمت راضی نباشی !
بلند پروازی برای خیلی ها خوب تموم میشه و برای بعضیا وحشتناک !
بلند پروازی میتونه سطح تلاشت رو افزایش و رقابت سالم ایجاد کنه که برای رشد و حرکت جامعه لازمه !
بلند پروازی میتونه باعث بشه که تو حتی از وظایفت دور شی و حتی به اونچه که باید و شاید هم نرسی !
بلند پروازی مال آدماییه که میتونن به قول شون عمل کنن !
بلند پروازی مال آدم های با پشتکاره !
بلند پروازی مال اوناییه که قوی اند و میتونن کاری بکنن !
بلند پروازی میتونه باعث بشه که زندگیت یه نواخت نباشه و تو همیشه یه هدف توی زندگیت داشته باشی !
بلند پروازی میتونه باعث بشه تو حتی به اونی هم که میتونستی باشی نرسی !
بلند پروازی میتونه تو رو خوشحال و خوشبخت نگه داره !
بلند پروازی میتونه زندگی رو واست زهر کنه !
 
من خودم به شخصه آدم بلند پروازیم ! ( ما کلا خونوادتن اینجورییم !)
یادمه اول دبستان بودم !
معلم مون از بچه ها می پرسید شما می خوایین چی کاره بشین !
یکی میخواست مثه مامانش خونه دار بشه !   یکی می خواست دکتر بشه  یکی می خواست رخت شوی بشه  یکی می خواست مهندس بشه  یکی آرایشگر  یکی مداح  یکی خیاط یکی نقاش !
اما من دوس داشتم اولین رییس جمهور زن ایرن باشم !
معلم مون گفت اگه مردم انتخابت نکردن میخوایی چه کاره بشی ؟
من گفتم که دوس دارم بزرگترین پزشک (زن) در کل دنیا بشم !
اون روز معلمم به من گفت که هیچ کدوم از اینهایی که میخواستم نمیشم و همه ی بچه ها به من خندیدن !  
اما من هنوز هم همین خواسته رو دارم !!!!!!
 
ورنوشت : ما که همه چیز از خودمان گفتیم ! حالا شما آدم بلند پروازی هستین یا نه ؟
نق نوشت : ما ناراحتیم  دلمان برای رفیقمان می سوزد که الآن ناراحت است  چه کنیم ؟
لوس نوشت : به نظرتان ما خیلی خودمان را ( در کودکی ) تحویل گرفتیم ؟  به نظرتان آیا ما چیزی میشویم ؟
وای نوشت : وای من دیگه الآن برم دیسی شم  فردا برامون قبض تلفن میارن این هوا !

                             برو ادامه مطلب ! یه قصه خیلی باحال



:: بازدید از این مطلب : 947
|
امتیاز مطلب : 296
|
تعداد امتیازدهندگان : 86
|
مجموع امتیاز : 86
تاریخ انتشار : پنج شنبه 7 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عسل

چندی بود که وقتمان زیاد بود و هر روز می آمدیم و میزریدیم اما حال معنای واژه ی شیرین وقت ندارم را زیباتر درک میکنیم !

بگذریم ... !  این چند وقته کلی خبر شنیدیم !

سه شنبه ی هفته ی پیش بود که بر اثر عارضه ی کوفت کردن بسیار دل درد گرفتیم ! ( صبحانه تخم مرغ و آب هویج !)  سر کلاس درس شیرین دینی بودیم که دیگر امان نیآوردیم و به معلم عزیز تر از جان گفتیم که ما در حال فوتیم ایشون هم هیچ به ما التفات نفرمود  دوباره گفتیم معلم جانا ! شکم مبارک به غایت درد گرفته و الآن است که بترکد باز هم آن پیر دانا به ما التفات نفرمود ! دوباره تکرار فرمودیم : ای معلم خرفت ! مردم ! بذار برم ! ( این دفعه اجازه داد !) ... بالاخره ؛ بعد از دو ساعت تحمل دل درد دیدیم نه ! فایده ای ندارد ! باید به سراغ حکیم باشی برویم ! حکیم باشی به این نتیجه رسید این بنده حقیر معده شان مشکل دارد ! در نتیجه برای ما یه سرم نمکی و یه آمپول هیوسین تجویز فرمودند اما از آنجائیکه ما خود تا به حال آمپول نزده و ننه مبارکه ، که ما را به درمانگاه برده بودند شخص شخیص شان هم همانند ما از آمپول به اندازه...می ترسیدند از عمل کردن به حرف حکیم باشی سرپیچی کردیم و آمدیم به منزل ! حدود پنج الی شش ساعت درد کشیدیم تا ساعت نه ! که سریال دوس داشتنی سرزمین بادها توسط شبکه سه سیما پخش شد ! و ما به برکت این فیلم مهیج خواب رفتیم و صبح حالمان خوب شد و دوباره راهی مکتب خانه گشتیم !!!!

جمعه ای تشریف بردیم خانه ی پسر عمه جان تا تخم شترمرغ نوش جان کنیم ! همه بودن ! فری ، نینا و بقیه ی فک و فامیل محترمه ! تقریبا بیست نفر بودیم ! جایتان خالی ! آنقدر خوردیم تا احساس خفگی کردیم ! بعدش هم رفتیم با جماعت طفلان دبرنا بازی کردیم ! ( البته همه جماعت طفل نبودن ! از 8 ساله تا 58 ساله !!! ) سپس تا آنجایی که می توانستیم چرت و پرت گفتیم و خندیدیم !

شنبه ای هم اونقده درس و انتحان و مشق و تکلیف و کلاس و غیره و غیره داشتم که وقت نکردم بیام واستون بزرم !!!! ( شرمنده !)

حالا هم که اومدیم چیزی به مخ مبارک نمیرسه  

راستی چند روز پیش سالگرد فوت ( نه ازدواج ) یکی از معلم هام بود ! خدا بیامرزتش ! خیلی معلم خوبی بود  اسمش هم مجتبی بود ! وقتی فهمیدم که یه سال از فوتش میگذره اصلا باورم نمیشد ! انگار همین پارسال بود !!!! ( بیخیال ! این زمان لامروت خیلی تند میگذره !) لطفا برای شادی روحش صلوات بفرستین ! ( اللهم صل علی محمد و آل محمد !)

 

اصلا بیاییم در مورد مرگ صحبت کنیم !

 

مرگ چیه ؟

مرگ چطوره ؟

مرگ واسه چیه ؟

مرگ کی میاد سراغمون ؟

کی میشه که ما مشتاق مرگ میشیم ؟

چرا عمده و اکثرمردم از مردن میترسند ؟

 

 

 

 

 

مرگ چیه ؟

1 ) این خیلی سوال ساده ایه ! مرگ یعنی اینکه قلبت از حرکت بایسته ! مرگ یعنی اینکه مخت از کار بیفته ! مرگ یعنی نبضت برای ابد استراحت کنه !

2 ) البته یه نوع مرگ دیگه داریم که قلب مبارک هنوز می تپه ، سلول های خاکستری محترم هنوز در فعالیت اند و نبض عزیز هم هنوز داره کار میکنه ! اما تو توی این دنیا نیستی !

 

مرگ چطوره ؟

1 ) شرمنده تا حالا نمردم ! اما اگه بخوام براساس فیلم ها بگم ؛ خیلی عجیب یا خیلی ترسناک یا خیلی خوب ! ( اسکل شدی ؟)

2 ) اگه بخوام براساس دینمون براتون بگم ؛ خیلی سریع ، بدون مهلت ! ( برای انسان های بد مانند رفتن از یک کاخ به مکانی خراب و ویران و برای آدم خوبا یعنی رهایی از درد و سختی و رفتن به سوی آسایش و زندگی جدید و خوب !)

 

مرگ واسه چیه ؟

1 ) خوب واسه اینه که اگه مردم نمی مردن زمین پر میشد از آدم های جورواجور ! ( این هم از فوائد مرگ !)

2 ) شاید به این دلیله که امیدی هست که این آدم بد هم یه روزی میره و ما از شرش راحت میشیم !

3 ) یا اینکه برای اینه که ما بفهمیم اومدیم یه تست بدیم و بریم ! وقت امتحان هم معلوم نیست و برای همه یکسان نیست ! پس این وفت و بیخودی هدر ندیم و هی نیاییم وبلاگ مون رو آپ کنیم !

 

مرگ کی میاد سراغمون ؟

1 ) اینو دیگه باید از حضرت اجل عزیز بپرسین !

2 ) شاید وقتیکه خوشی بزنه زیر دلمون !

3 ) یا اینکه زمانیکه یادمون بره اینجا یه بازه ی کوچیک از زندگی ماست !

 

کی میشه که ما مشتاق مرگ میشیم ؟

1 ) وقتیکه زندگی مزخرف میشه !

2 ) وقتیکه توی دنیا بودن ارزشی نداره و ...

3 ) ( وقتیکه مخمون قاطی بکنه !)

 

چرا عمده و اکثر مردم از مرگ میترسن ؟

1 ) چون فراموش کردن که اینجا جایی واسه ی موندن نیسته و فقط یه گذرگاه !

2 ) چون نمی دوننن چی در انتظارشونه !

3 ) چون این دنیای کوفتی خیلی باحاله و دل کندن ازش ...

4 ) من دیگه مخم قد نمیده !

 

باحال نوشت : دعا کنین من امشب نمیرم ! ( و خواب مردن هم نبینم !)

عسل نوشت 1 : ما اصلا در ابتدای مطلبمان قصد توهین به پزشکان عزیز را نداشتیم و هنوز هم معتقدیم که پزشک محترم درست تشخیص دادن و ما باید تزریقاتی ها را ...

عسل نوشت 2 : ما به شدت به این سریال موهیول خان علاقه و ارادت کامل داریم و بسیار ممنونیم از شبکه ی سه سیما که به جای پخش فیلم های بیخود زندگینامه ی موهیول خان و جومونگ جان رو واسه ی ما پخش میکنن !

عسل نوشت 3 : اگه یارانه ها رو نمی ریختن ما جمعه ی پیش دور هم جمع نمیشدیم !

راستی یادمان رفت از برادر عزیزمون مهران مدیری تشکر کنیم بابت این فیلم باحالش ! ما که با خانواده دیدیم و کلی حال کردیم ! البته با بچه کوچیک نبینین ! جیزه !

 

........................................................................................................................................................

 

 اینم داستان همون قورباغه ها !

 

روزی روزگاری ؛ یه دسته قورباغه داشتن توی یه جنگل بپر بپر میکردن تا به برکه ای برسن !

ناگهان دو تا از قورباغه ها توی یه چاله ی بزرگ می افتن !

قورباغه ها دور چاله جمع میشن و هی میگن که : شما نمی تونین خودتون رو نجات بدین و ...

بعد از یه ساعت بپر بپر یکی از اون دو تا قورباغه ای که توی چاله افتاده بود میمیره !

بقیه قورباغه ها سعی میکنن کاری بکنن که اون قورباغه ای که زنده مونده بود و داشت توی چاله بپر بپر میکرد دست از پریدن برداره ! تا اونا هم بتونن به راهشون ادامه بدن  !

اما بعد از چند دقیقه قورباغه ای که توی چاله افتاده بود با یه جهش فوق العاده از توی چاله بیرون میاد !

همه ی قورباغه ها که خیلی متعجب بودن ، دور اون قورباغه هه جمع میشن !

تازه بعدش میفهمن که قورباغه هه کر بوده و فکر میکرده که اونا دارن تشویقش میکنن !

عسل نوشت 1 : حرف مردم باد هواست ! اصلا اهمیت نده ! به بپر بپرت ادامه بده !

عسل نوشت 2 : حرف منو گوش بده !

عسل نوشت 3 : همه میخوان که تو رو از سر راهشون بردارن ! ( این جا منظور از همه ، همه نیست ! ) پس مواظب خودت باش !

عسل نوشت 4 : دست از تلاشت بر ندار ! یه روزی از چاله بیرون میایی !

 

ادامه مطلبم برو !!!!



:: بازدید از این مطلب : 794
|
امتیاز مطلب : 318
|
تعداد امتیازدهندگان : 91
|
مجموع امتیاز : 91
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عسل

سلام ! ما آمدیم ... ( لطفا کف نزنید ! )

 

بعد از مدتی دوری از روی گل شما رفقای نازنین ، ما باز آمدیم تا ... ( لطفا سوت هم نزنید ! ) آمدیم تا گل بگوییم و گل بشنویم. منظورم از همان حرف هایی است که خودمان و خودتان را خوش می آید !

بعد از تمام شدن امتحانات کوفتی آمدن و زریدن خیلی می چسبد ! ( لطفا بوق هم نزنید ! ) تازه بعد از کلی کد امنیتی و دعوا و این ور اون ور دویدن ؛ به تمام دلبندانی که در عرصه ی هک کردن دستی دارند از پشت همین ابوقراضه ( معادل همون کامپیوتر ! ) اعلام میکنم که این وبلاگ ارزش این همه زحمت رو نداره و وقت خودتون رو دارین بیخودی هدر میدین ! و یه جمله معروف رو تحویلتون میدم : الحسود ، لایسود !!! ( همون حسود هرگز نیاسود !! ) ( لطفا یه لیوان آب بدهید به بنده ! )

بله ! ما بیدی نیستیم که با هر بادی بلرزیم . ما دوغی نیستیم که با هر بوقی بترسیم ! ما در فوتبال زندگی یا گل نمی خوریم ، با اگر هم بخوریم ،هفت می خوریم ! در عوض گل هم نمی زنیم ! اگر هم بزنیم ، ده تا می زنیم ؛ آن هم در دقیقه ی نود و حتی وقت اضافه ! ما ، اصلا ولش کن ... ( لطفا جیغ هم نزنید ! )

طی مطلب قبلی کلی از همون عزیزانی که اول گفتم ؛ آمدن و به من گفتن : جوجه تو رو چه به این حرفا ! دیگه از این زرت و پرت ها نکنی ! وگرنه مادرت رو با عذات میشونیم ! همه چیز آرومه ! چرا تو جو رو مغشوش میکنی ! کی میناله ؟ کی نا شکره ؟ کی ناراضیه ؟؟؟!!! هشتاد تومن دارن میگیرن ! پول نونشون رو هم دارن میگیرن ! دیگه به جیگر ما هم غر نمیزنن که افغانی ها همون نونی رو که مردم میخورن میدن به گاوهاشون ! تازه کیفیت نونشون هم که افزایش یافته ! ( راس میگه ما تا حالا نون میخریدیم ، به جا آدامس میخوردیم ! اما الآن دیگه نمیشه ! ) !!! هیچ کس غر نمیزنه ! هیچ کس ناشکر نیس !

حالا ما هم قول دادیم ، تعهد نامه نوشتیم ، صفور محله هم پاشو انگشت زد ! دیگه ما از این حرفا نمی نویسیم !

اما خدایا ما اگه چرت نگیم چی بگیم ؟؟؟

اصلا یه مطلبی رو که بعد از تموم شدن امتحانام نوشتم و وقت نکردم مطلب جدید بذارم رو میذارم !

 

ریش و تیغ !

سلام !

باز تشریف اوردم !

جاتون خالی !

این مدت فقط انتحان میدادم !

امروز توی شهر کوچولومون برف اومد !

اینقده ملت ذوق زده بودن !

خودم دیدم یکی پشت ماشینش که برف نشسته بود با انگشت های یخ زده اش نوشته بود : خدا رو شکر !!!

جاتون خالی ! امروز اینقد لباس پوشیدم تا رفتم بیرون ! شده بودم عینهو لولو سرخرمن ( یا همون مترسک ! ) ؛ دستام باز مونده بود !

از این به بعد به تقلید از بقیه ی وبلاگ نویسان ما هم در پایان مطالب مان پاورقی مینویسیم !

این روزا اینقده خبر شنیدیم ! که نگو و نپرس ! به علت غفلت این جانبه و خرخوانی های مکرر ، از این همه خبر باز ماندیم !

از چی بگم ؟؟؟؟

از همون هواپیمایی که راننده اش با حضرت اجل ( یا عجل ! ، این دوتا با هم مساوی اند ! تو پست های قبلی ام اینو ثابت کردم ! ) قرداد بسته بود ؟

از همون یارانه ای بگم که ...

از همون بمب گزاری بگم که لو رفت ؟

از همون ....

بی خیال ، اگه میخایین درمورد اینا بخونین بقیه وبلاگ ها فقط درمورد همین آپ کردن ! ما اصولا تکراری نویس نیستیم ! همیشه یه چیز نو و تازه میگیم !

حالا این موضوع اراجیف امروزمه :

به نظر شما فرق اونایی که با تیغ ریش میزنن و اونایی که با ریش تیغ میزنن چیه ؟؟؟

ما دیدیم انسانی را که با ژیلت ( همون تیغه ! اما یه ذره با کلاس تر ! ) ریش هایش را میزد ؛ و علما معتقد بودند که عمل وی کاری مکروه است !

در کنار همون انسان ، انسانی عجیب را مشاهده کردیم که با ریشش مردم و ملت و ... را تیغ میزد !

اما جالب تر از این دو پدیده مردم اطراف شان بودند !

مردمی که اون انسان اولیه را که با تیغ ریش میزد را جلف مینامیدند و اون انسان ثانویه ای که با ریش تیغ میزد را شیخ می نامیدند !

عجیب آن است که مردم آن فرد جلف را پس میزدند و همون داداشی که ( داش مشتی کلمه ی برادر ! ) با ریشش تیغ میزد رو با آغوشی گرم در بغل هاشون میفشاردند !!!

دلشون میخواست که مملکت شون خالی از این افراد جلف باشد ؛ و با تمام وجود دعا میکردن : برادرانی رو که با ریششون تیغ میزنن ... !

 

عسل نوشت 1 : این ماجرا واسه یه قبیله است و مردم عزیز ملت به دل نگیرند ! ( اصولا ما زیاد چرت و پرت میگوئیم ! )

عسل نوشت 2 : اونایی که با تیغ ریش میزنند زیاد خوشحال نباشند ! ما به هیچ وجه اونها رو تحویل نگرفتیم !

عسل نوشت 3 : اون دسته از برادرانی که با ریش تیغ میزنند زیاد ناراحت نباشند ! این داستان نسبت به همه ی قبیله ها صدق نمیکنه !

                                          ما دیگه میرویم ! زیاد نظر بدین تا دوباره آپ کنم !

 

روزی روزگاری ؛ یه دسته قورباغه داشتن توی یه جنگل بپر بپر میکردن تا به برکه ای برسن !

ناگهان دو تا از قورباغه ها توی یه چاله ی بزرگ می افتن !

قورباغه ها دور چاله جمع میشن و هی میگن ...           برو ادمه مطلب بقیه شو بخون !



:: بازدید از این مطلب : 641
|
امتیاز مطلب : 312
|
تعداد امتیازدهندگان : 87
|
مجموع امتیاز : 87
تاریخ انتشار : یک شنبه 26 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عسل


:: بازدید از این مطلب : 687
|
امتیاز مطلب : 282
|
تعداد امتیازدهندگان : 84
|
مجموع امتیاز : 84
تاریخ انتشار : 23 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عسل

این چند روزه خیلی امتحان دارم  اما بازم میام !  مثه اینکه عادت کردم بیام و بگم !  میدونم زیاد جالب نیستن !  اما به بزرگی خودتون ببخشین !  آخه اینا از هیچ جا کپی نشدن !  به خاطر همین اینقدر خام اند !

 

چرا گاهی اوقات دوست داری غر بزنی ؟

چرا گاهی اوقات همه غر میزنن ؟

چرا وقتی اوضاع خیلی بد نیست غر غر میکنیم ؟

چرا نق نق کردن بهمون حال میده ؟ 

چرا به نق زدن عادت کردیم ؟

 

من می شناسم آدمی رو که روزی دوبار وبلاگ شو آپدیت میکنه ؛ اما می ناله از وضع اقتصادی !

من می شناسم آدمی رو که توی یه سال دو دست لباس خریده دونه ای 500 هزار تومن ، اما میگه لباس ندارم !

من می شناسم آدمی رو که هر بار ببینیش یه لباس نو پوشیده ، بعد می ناله از وضع قیمت ها !

من می شناسم آدمی رو که حج رو با هواپیمای خصوصی رفته ، بعد میگه ما مشکل رفت و آمد داریم !

من می شناسم آدمی رو که آدم نیست ، اما میگه مردم آدم نیستن !

من می شناسم آدمی رو که همه چیز داره ، اما در عین حال هیچی نداره ! 

چون ثروت اینه که به چیزی نیاز نداشته باشی ؛ نه اینکه همه چیز داشته باشی !

 

ما خیلی ناشکریم !  

کدوم تون توی شام شب موندین که می نالین از قیمت نون ؟  

کدوم تون لختین که می نالین از قیمت لباس ؟  

کدوم تون تشنه موندین که می نالین از قیمت آب ؟  

کدوم تون بی لامپ موندین که می نالین از قیمت برق ؟  

آخه کدوم تون از این مشکل ها دارین ! 

 

آره قبوله !  یه ذره سخت شده !

مشکل تر شده ! 

اما نه به اندازه ی غرغر های شما ! ( مخاطبم اونایی اند که غر میزنن ! )

مگه شما نبودین که خودتون رو با آمریکا و آلمان و غیره و غیره مقایسه میکردین و آه می کشیدین ؟

حالا بیایین با اونا مساوی شین !

گاماس گاماس !

یه روزی میرسه که ما هم مثه اونا شیم !

مگه شما حرص تون نمی گرفت وقتی میشنیدین نه شرقی نه غربی ؟

حالا شما هایی که دوست داشتین مثه اونا شین ؛ بفرمایین !  نوش جان    

 

اوه ! اوه ! مثه اینکه یه ذره بزرگ و جدی شدم ! ببخشید ! اصلا من و چه به این فضولی ها !

فعلا برم بخونم که فردا انتحان ( همون معادل امتحان ! ) دارم

 

در ادامه مطلب یه وصیت نامه میذارم از وحشی بافقی :

روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
 
مزد غـسـال مرا   سیــــر   شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا  حـــال خرابش بدهید 
...


:: بازدید از این مطلب : 912
|
امتیاز مطلب : 259
|
تعداد امتیازدهندگان : 77
|
مجموع امتیاز : 77
تاریخ انتشار : 16 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عسل

سلام خوبی ! یه چند وقتیه که حتی نمی تونیم موهامون رو شونه کنیم ! ( از بس سرم شلوغه ! )

آخه انتحانات شروع شده ! دیگه کم میام ! ( شرمنده ! )

اما قول میدم دوباره بعد از انتحانات بیام !

راستی آدرس جدیدم رفتین ؟!

اونجا امکاناتش بیشتره ! اما مطالب رو توی هر دو وبلاگ میزارم !

اما شما اونجا میتونین عضو هم بشین و من بهتون خبرنامه بفرستم و ... !

حالا میخوام واستون چرت و پرت بگم !

  

چند وقت پیش مامان بزرگم یه دل درد گرفته بود که نگو و نپرس !

میبریمش پیش یه دکتر خیلی باسواد ! میگه که سنگ کیسه صفرا داره !

میبریمش سنوگرافی دوباره میریم پیش دکتر ! با اینکه عکس سنوگرافی چیزی رو نشون نداده بازم دکتر میگه سنگ کیسه صفراست !

خلاصه شب عید غدیر بیچاره توی بیمارستان بستری میشه ! بعد ار ۳۶ ساعت گرسنگی ! ( همون دکتر باسواده گفته بوده که نباید چیزی بخوره ! ) دکتر باسواده میگه نه ! شاید لوزالمعده عفونت کرده !

دوباره بیچاره میره هزار جور آزمایش میده و ... 

اما در نهایت معلوم میشه که از غذاهای همون ظهر این موضوع ناشی شده !

 

اما یه سوال ! چرا رسیدگی توی بیمارستان ها اینقدر کمه ؟ !

 

چرا دکتر های عزیز بیشترشون رش... میگرن ؟

 

توی همین شهر خودمون یه آقایی تصادف میکنه ! میگن باید پاش قطع شه ! خونواده شون میگن پس تا صبح صبر کنین ! وقتی صبح میشه یه پرستار واسه معاینه میاد و میبینه پا فقط شکستگی داره و اصلا نیازی به قطع نداره ! چون هم گرمه و هم حرکت داره !

 

واقعا چی شده ؟

شاید اینا قسم نخوردن !

واقعا انسانیت کجا رفته ؟

مسافرت ؟    پیک نیک ؟    



:: بازدید از این مطلب : 568
|
امتیاز مطلب : 284
|
تعداد امتیازدهندگان : 83
|
مجموع امتیاز : 83
تاریخ انتشار : 6 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عسل

امروز به حد کافی از خودم خل خل بازی در آوردم و به شدت خسته و عصبی ام !

نپرسین چرا                خودم بهتون میگم !

اومدم کلی فسفر سوزوندم یه چیزی نوشتم ، اون وقت به جای تایید مطلب حذف مطلب رو زدم !!!!

اوهوم ! داشت یادم میرفت ! عزیزی به اسم w  ( که جنسیتش هم معلوم نیست ! )  هی میاد از ما سوال های اجق وجق میکنه ! مثلا میپرسه چند سالته !

آخه کسی نیست که پیداش بشه بگه : w  جان ! عزیزم ! تو رو چه به فضولی ؟ 

حالا جدا ، بی شوخی شما فکر میکنین من چند سالمه ؟ ( با توجه به نوع نوشتن ! )

حتما بگین ! برام هم مهمه ، هم جالب

حالا میرم سر چرت و پرت گویی همیشگی خودم

 

چی میشه که ما مزاحم هم دیگه میشیم ؟

چی میشه که ما به هم تک زنگ میزنیم ؟

چی میشه که ما میریم چت روم و کلی دروغ به ناف طرف مقابل میبندیم ؟

چی میشه که ما الکی به ما رفیقمون میگیم که باید ده بار از روی درس بنویسیم ؟

چی میشه که ما بیخودی به معلممون میگیم که دیشب تب کردیم و نتونستیم بخونیم ؟

چی میشه که ...

 

 

 

چی میشه که ما مزاحم هم دیگه میشیم ؟

  • شاید با هم خرده حساب داریم ! مثلا : دفعه قبل دوستمون به ما نگفته که امتحان داریم و... درنتیجه ما هم در جواب این محبتش میریم یه لیوان گل ( خاک + آب ) میریزیم توی کیف یا کفشش
  • شاید میخواییم اعصاب هم دیگه رو خرد کنیم ! مثلا : کناری تون به شما میگه که انگشتتون رو نکشین رو دفتر تون ( چون با صداش مور مورش میشه ) اما شما با شدت و سر و صدای بلند تری این کار رو میکنین
  • شاید از عمد نیست ! مثلا : ما یه همسایه داریم که ناودونش دقیقا روی کنتور برق ماست ! ما فقط ۴۹۲ بار بهش گفتیم ناودونت رو جابجا کن ، احتمالا بنده ی خدا فراموش کرده !
  • شاید این فقط یه تکه کلامه ! مثلا : عمه تون ساعت ۱۲ نصف شب زنگ میزنه خونتون و به جای اینکه بگه چه کار داره ، هی میگه ببخشید مزاحم شدم !
  • شاید مجبوریم ! ( بدون شرح !! )

 

 

چی میشه که ما به هم تک زنگ میزنیم ؟

  • شاید بیکاریم ! مثلا : شما یه سیم کارت ایرانسل دارین و الان ساعت ۲:۳۰  بامداده و شما هنوز خواب نرفتین ! خوب الان جون میده واسه تک زنگ زدن دیگه !
  • شاید کمی کرم داریم ! مثلا : میخواییم ببینیم که اگه صد بار توی یه روز زنگ بزنیم به آتش نشانی و بگیم با اتو زیر شلواری بابابزرگمون رو سوزوندیم چی میشه !
  • شاید میخواییم یه نفر رو آزمایش کنیم ! مثلا : بوسیله سیم کارت ایرانسل ( خدا پدر موسسش رو بیامورزه ! ) دوست ( دختر/پسر) مون رو آزمایش میکنیم ! ( می فهمیم سر و گوشش میجنبه یا نه ؟! )
  • شاید بهمون گفتن که این کار رو بکنیم ! مثلا : بابامون گفته ساعت ۲ که داره میاد خونه بهش تک زنگ بزنیم تا یادش بیاد که کادوی روز تولد مامان مونو رو بخره ! ( در این میان سیبیل مبارک هم چرب میشه ! )

 

 

چی میشه که ما میریم چت روم و کلی دروغ به ناف طرف مقابل میبندیم ؟

  • شاید دلمون میخواست که همون جوری باشیم ! مثلا : من یه پسر رو میشناسم که همیشه با اسم دختر میره چت روم !
  • شاید نمیخواییم با اسم واقعی مون بریم ! مثلا : اسم دختر خانومه صغری بوده اما با اسم پریناز آنلاین میشده !
  • شاید میدونیم که اون طرف هم داره به ما دروغ میگه ! مثلا : دختر خانوم ( اسم واقعی : کلثوم ! ) : من نازیلا ام ! اسم تو چیه !!!!!          آقا پسر ( اسم واقعی : غضنفر ! ) : من مهردادم !   ............   ( چه قد هم به هم میان ! هم اسم ! هم قوه ی تخیل ! )

 

 

چی میشه که ما الکی به ما رفیقمون میگیم که باید ده بار از روی درس بنویسیم ؟

  • شاید از پیشرفت درسی اون هراسانیم ! مثلا : هی بچه خرخون ۲۰ میگیره ! حالا یه بار خبر نداشته باشه ببینیم چند میشه !
  • شاید میخواییم مقابله به مثل کنیم ! مثلا : دفعه قبل هم اون به ما نگفته !
  • شاید دلیلی نداریم و از روی نفهمی میکنیم ! مثلا : یه نفر خاطره این جور کاری رو واسه ما تعریف میکنه و ما هم بلافاصله جو گیر این کار رو میکنیم !

 

 

چی میشه که ما بیخودی به معلممون میگیم که دیشب تب کردیم و نتونستیم بخونیم ؟

  • شاید از راست گفتن میترسیم ! مثلا : دفعه پیش که راست گفتیم یه منفی گرفتیم !
  • شاید دلیل مون واسه معلم موجه نباشه ! مثلا : دیشب داشتیم با خانواده مان توی شهر ول می گشتیم !
  • آقا/خانم   اجازه ! به جون خودمون ما دیشب تب کردیم ! اینا هر چی میگن بگن !

 

 

در نتیجه سرکار گذاشتن کار بی نهایت ناجوانمردانه اییه !

اما جان من ! هرکی میاد یه حدس کوچولو بزنه ! فکر

می کنین من چند سالمه ؟؟؟

 



:: بازدید از این مطلب : 603
|
امتیاز مطلب : 267
|
تعداد امتیازدهندگان : 84
|
مجموع امتیاز : 84
تاریخ انتشار : 23 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عسل

چندی بود که ابو قراضه هندلی مان ( منظورم همان رایانه یا کامپیوترمه ! )   قاطی کرده بود و فرت و فرت ویندوز میسوزوند !    جایتان خالی مخمان کباب شد !  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد تازه حالا هم که مثلا درست شده تا وصل اینترنت میشیم ویروس میگیره !

 

بیخیال !   دلتان برای ما تنگ شده بود ؟  زرایض (جمع زرها )  قبلی مان خوب کفری تان کرد ؟ ( این مال آقایون و پسرها بود ! ) 

نظرات خصوصی مثه بارون شرشر ریختن رو سر ما !  اما جدا که خوشمان آمد !   عجب دعوایی راه انداختیم !  

البته هر چی ما گفتیم مال پسرها و آقایونی بود که دیدشون مال قرن اوله !   و زن ها و دختران رو فقط واسه ......  اصلا ولش کن ! تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد   آقایون دوره اول زمین شناسی جنبه انتقاد ندارن و  عوض شدنی نیستن   تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد  فقط میان یه ذره به ما فحش میدن و میرن !   ( اونم ....  !!!) تنها راه ممکنه اینه که صبر کنیم این دسته از مردا منقرض بشن    و نوزادهایی هم که از این تیره اند رو بسوزونیم   ( چه راه حل سازنده ای ! )

حالا برای اینکه موضوع عوض بشه   تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد   یه مسئله دیگه رو میاریم رو کار

 

 

این موضوع دانشگاه کی حل میشه ؟! 

از سال ۱۲۰۰ قراره که کنکور برداشته بشه !

ما واقعا خسته شدیم ! باید چی کار کنیم !

 

 

اگه میخوان کنکور رو بردارن باید قبلش مدرسه تیزهوشان رو بردارن !

اگه میخوان کنکور رو بردارن باید قبلش مدرسه نمونه رو بردارن !

اگه میخوان کنکور رو بردارن باید قبلش دانشگاه آزاد رو بردارن !

اگه میخوان کنکور رو بردارن باید قبلش دانشگاه پیام نور رو بردارن !

اگه میخوان کنکور رو بردارن باید قبلش همه دانشگاه های کشور در یک سطح باشن !

 

آه از دست این علم و مدرسه و ...  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد    به جان خودم هرچی آتیشه از گور همین ها بلند میشه !

حالا اگه درس نخونی  :

یا معتاد میشی   تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

یا میری سراغ قلیون   تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

یا دیوونه تلویزیون میشی    تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

یا میری سراغ مشروب و ...   تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

یا تو روزنامه بخش نیازمندی ها رو میگردی  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

یا میری فال میگیری   تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

یا میری سراغ خونه بخت ( هم پسر هم دختر ! )  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

حالا چی کار کنیم ؟     بله میدانیم        علم  تنها راهه !         چه با کنکور چه بی کنکور !

ما که کاملا قانع شدیم !    شما چطور !   

این داستان رو خودمون از خودمون ول کردیم !

 

تنها آرزو !!!!!

روزی روزگاری یکی از دانش آموزان نحیف و ظریف و لاغر و بذبخت و ... تیزهوشانی وقتی داشت برگه های امتحانی شو مرتب میکرد لابلای برگه ها یه چراغ جادو رو پیدا کرد ! اون موقع ....

 

برای خودندن ادامه این داستان روی ادامه مطلب کلیلک کن ( جان مادرت ، جان عزیزت ! کلیک کن !!!! )



:: بازدید از این مطلب : 724
|
امتیاز مطلب : 265
|
تعداد امتیازدهندگان : 78
|
مجموع امتیاز : 78
تاریخ انتشار : 18 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عسل

دوباره تشریف آوردم ! (چقدر خودمو تحویل میگیرم ! )

 

نمیدوینی که چه امتحانی دادم ! ( شاید هم بدونین ! ) مخم وسط امتحان دود کرد ! ( اگه باور ندارین بیایین مقنعه مو ببینین که دودی شده ! )تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

به ما یه جزوه داده بودن که یه قرن بعد هم با این ها برخورد نمیکنیم  ما این ها رو چطوری خوندیم به کنار !   به چه مشقت و جون کندنی اینا رو فهمیدیم بازم به کنار !  با چه دقت و توجهی تقلب نوشتیم هم به کنار ؟ نه ! از این نمیشه گذشت ! کور شدم تا تقلبی نوشتم !  ..... حالا درد اینه که یه کلمه هم از این جزوه بلند بالا سوال ندادن !

اگه بدونین چقدر حرصم گرفته بود !  دوستام می ترسیدن که من یهو روی حیاط مدرسه منفجر شم !   دور و برم جمع شده بودن میگفتن : نمره مهم نیست!!!  

حالا نترسین !  نترکیدم !  اصلا موضوع رو عوض میکنم و میرم سراغ چرت پرت گویی همیشگی خودم !

 

به نظر شما مرد ها مهم ترند یا زن ها ؟

مرد ها وابسته زن ها اند یا زن ها وابسته مرد ها ؟!

بطور کلی جنس نر مهم تر و بهتره یا ماده ؟!

حتما اگه شمایی که این مطلب رو میخونین پسر باشین میگین خوب معلومه مردها   اما کاملا در اشتباهین !  

اگه زن ها نبودن ؛ مرد ها در فاصله زمانی کوتاهی منقرض میشدن  ( ای کاش بشن ! )

اگه زن ها نبودن ؛ اول از همه مردهای ایرانی از گشنگی تلف میشدن ! تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

اگه زن ها نبودن ؛ مرد ها از تنهایی دق می کردن !  ( مرد ها همیشه باید در زندگی با زنی حتی با رابطه ای دور همراه باشند ؛ مثلا : مادر ، همسر ، خواهر ، دختر ، همکار ، همسایه ، دختر خاله ، دختر عمه ، دختر عمو ، دختر دایی ، دوست دختر ، معلم و ... )

اگه زن ها نبودن ؛ نصف جمعیت کارمند و شاغل دنیا از بین میرفت ( تازه ما توی اینجا خانم های خانه دار که بسیار مهم اند رو اگه حساب کنیم دیگه مردها در جا فنا میشن  )

اگه زن ها نبودن ؛ ۷۵ ٪ مردهایی که از صدقه سری همسرانشان زنده اند از بین می روند ( حالا چه بیمارها چه سالم ها ! )

من تنها ۵ تا از ارزش های بزرگ و نهفته زنان را گفتم ( اوه )

تازه فراموش نکنید که از تخم مرغ گرفته تا شیر را مدیون ماده ها هستید !  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

( این واسه آقایون بود ! ) در نتیجه جنس ماده بهتر از جنس نره !

 

دنیایی بدون خانم ها !

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيداز گرسنگی میمیره ! ( هورااااااااا )

   تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد     کلا میترکه ! ( هه هه هه هه هه !!!! )

    تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد    قاطی میکنه ( بدون شرح !!!!! )       

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد اینم که از سگ هم پشیمون تره ! ( یه مرد عاقل )

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد    ایشون هم که خود کشی کردن !!!!!!!!!!

 

 

         در نتیجه مرد ها به زن ها وابسته اند

و

                زن ها بهتر از مرد ها اند !       

                          

    حالا اگه میخواین که زندگی خوبی داشته باشین ، عاقل باشین و زن ها را دوست بدارید !

الحق و والانصاف که زن ها فرشته اند !  

                        

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

درسته که شما مردین و ما زن ! درسته که متفاوتیم ! اما هر دو انسانیم ! پس چرا انسانی رفتار نمی کنید ؟؟؟ مرد باشید نه افراد ضعیفی که برای بزرگ جلوه دادن خود زنان را کوچک می کنند! عاقل باشین و فکر کنید که خدا عادل نیست یا شماها ؟ شریعتی باشید که با تمام مردانیت زنان را حس کرد و فهمید ! باهوش باشید و قدر دان ؛ که هرچه دارید از زن هاست !

 

 

زن از دیدگاه دکتر علی شریعتی

 

زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند ...

ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر ...

مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي ...

 

ادامه این متن زیبا را می توانید در ادامه مطلب بخوانید !



:: بازدید از این مطلب : 574
|
امتیاز مطلب : 588
|
تعداد امتیازدهندگان : 418
|
مجموع امتیاز : 418
تاریخ انتشار : 7 آذر 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد